هیج هیچ هیچ

ساخت وبلاگ
و نوشتن تا به این سن برایم داروی مسکن خالی کردن روحم رو برگه یا صفحه مجازی بود....

اما دیشب فهمیدم گاهی دردها انچنان سنگینی میکنند روی روحت که نمیتوانی هیچ مسکنی برای آن پیدا کنی....

سرت را که بالا می اوری می بینی با 23 24سال سن نشستی وسط اتاق داری هق هق گریه میکنی...

و همزمان میتونی ایموجی خنده بزاری فضای مجازی و چرت و پرت بگی...

 تولد دوستتو تبریک بگی و براش ویس چرت پرت بدی تا بفهمه چقدر خوبه به دنیا اومد و رفیقت شد...

نمیتوانم بنویسم...

نمیتوانم بنویسم...

اما حافظه ام انقدر قوی نیس میدانم فردا روزی دیشبم یادم نمیاد...

اما روحم هر روز سنگین تر میشه و حس میکنم دیگر ظرفیت نداررم...

همه چیز وقتی اروم و ایده ال میشه روزی که من نباشم و زیر خروارها خاک باشم...

شنبه هجدهم شهریور ۱۳۹۶ 11:49 فافا
سرکوب احساس...
ما را در سایت سرکوب احساس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aroosak-f86 بازدید : 137 تاريخ : پنجشنبه 30 شهريور 1396 ساعت: 16:03