مردی به نام اوه

ساخت وبلاگ
واقعیت اینه که نه سرانه مطالعه ی کشور روی انگشت کوچیکه من میچرخه نه خیلی فرهیخته ام و میتونم ادعا کنم خیلی اطلاعاتم بالاست و ی کتابخون حرفه ای ام.من یه ادم معمولی ام که از دبستان علاقه زیادی به کتاب های غیر درسی داشت.

کسی که وقتی خوندن یاد گرفت نقطه ی امن زندگیش غرق شدن توی داستان کتاب بود و اینکه خودشو به جای شخصیت اول بزاره تصویر ذهنی بسازه و لذت ببره از خوندن کتاب ها..

سر تمام کلاس های مزخرف دانشگاهی یا ی کتاب روی پام بود یا توی پی دی اف کتابا غرق میشدم .

ولی چندماهه دست به هرکتابی  دست گذاشتم نتونستم جلو ببرمش.حتی این علاقه ی دور و درازم ب کتاب منو جذب هیچ کتابی نمیکرد.بی حوصله بودم و حتی حوصله ی کتاب خوندنم نداشتم.

ولی امشب بیدار موندم و بعد دو روز کتاب مردی, به نام اوه رو تموم کردم تا همین نیم ساعت پیش...

بعد مدت ها با کتاب اشک ریختم.جای شخصیت هاش زندگی کردم و زندگیم حس تازگی گرفت...

از دوازده شب به بعد هزار بار چایی ریختم و نشستم پای کتاب.رفتم لم دادم توی حیاط و با صدای بارون کتاب خوندم ،راه رفتم،خلاصه در جتب و جوش بودم و حواسم به ساعت نبود...اونقدر غرق بودم تو  داستان  و کیف کردم که اگه بهم بلیط جزایر هاوایی رو داده بودن اینقدر لذت نمیبردم...

ساعت شش صبجه و بارون هنوز داره دلبری میکنه ♥

سرکوب احساس...
ما را در سایت سرکوب احساس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aroosak-f86 بازدید : 145 تاريخ : پنجشنبه 22 آذر 1397 ساعت: 13:07