مهر پر از بی مهریه...

ساخت وبلاگ
اگه یه روز با خودم و دلم کنار اومدم..

اگه یه روز تو زندگیم مجبور شدم تو نقش یه مادر باشم...

اگه یه روز یه دختربچه داشتم که داشت بزرگ میشد و اول نوجونی و جونیش بود...

حتما از تجربیات این روزام براش میگم...

یادش میدم کسی رو که دوست داره بالا نبره..

یادش میدم اصلا عشق و عاشقی معنی نداره...

اونه ک باید بزاره براش بجنگن و دنبالش بدو بدو کنند...

یادش میدم مثل مامانش پرحرف نباشه...

یادش میدم تو زندگیش برای رابطه یه طرفه ای که معلوم نیس پایانش چی باشه صبر نکنه،قدم برنداره...

یادش میدادم ذوق زده نشه و توی اوج شوق و ذوق کسی که دیوونه وار دوست داره رو با حرفاش از خودش متنفر نکنه...

اونو اینقدر بالا نبره که خودش زمین بخوره...

قطعا بهش یاد میدم ازاد باشه تجربه کنه و یادش میدم مردا تو بهترین حالت هم شعور خونشون از صفر هم کمتره...

خیلی چیزا هست که باید بهش یاد بدم..

البته که یکی با تجربیات الان که داره بالا میره تمام این حرفارو حالش از هرچی مرد هست بهم میخوررره قطعا نه تنها مادر نمیشه اگه هم بشه نمیتونه مادر خوبی باشه....

اما سعی میکنم معلم بشم و با دانش اموزام دوست باشم و خیلی چیزا یادشون بدم...

تمام اشتباهاتی که روح و روانمو سیاه و تاریک کرد تمام اشتباهاتی که دلمو تا عمق وجودم به درد اورد...

تمام اشتباهاتی که تو 23سالگی تجربه کردم و چندوقت ی بار یا مجدد تکرار شدن و روی قبلی ها انباشته شدن و قلبمو سیاه سیاه کردن...

تاوان تجربه ها و تجربه کردن همه چیز نه ارزش دارد و نه خوشاینده...

تجربه ها برای ادامه زندگی جواب نمیدن گاهی تو رو یه جایی از زمان نگه میدارند گاهی ترس هات ییشتر و عمیق تر میشن اونقدر که میترسی از اتفاقات جدید..دوست داری یه گوشه لم بدی باقیه عمر رو نگاه کنی تا ساعت بگذره...

از امروز به بعد چیز جدیدی قطعا خوشحالم نخواهد نکرد...

با فاصله بیشتری از ادما قدم برمیدارم...

با فاصله بیشتری باهاشون رابطه برقرار میکنم نه اصلا شاید ارتباط برقرار نکنم مگر به اجبار...

از امروز به بعد ازاده تر زندگی میکنم و با جدیت و تلاش بیشتری برای اینده ام قدم برمیدارم تا کمتر فرصت فکر کردن و اهمیت دادن به دلم داشته باشم...

اهمیت ندادن و تادیده گرفتن دل یکی بهترین کارهای دنیاست...

دل ادم رو به خیلی جاها میبره و بعدم زمین میزنه...

من باید بتونم غلبه کنم به تمام احساساتم و برای هرکسی خرجش نکنم...

مهم نیست چقدر میتونم به این حرفایی که گفتم میتونم عمل کنم یا نه اما نوشتم تا گذرم بیفته و حداقل تکرار نکنم...

یادم بمونه چی شد و این چتد روز بهم چی گذشت..

یادم بمونه این اشک هایی که ریختم بیهوده تر از اونی بوده که فکر میکردم...

یادم باشه ادمارو بالا نبرم...بالا بیارررم...

یادم باشه خودم با همه ی احساساتم و قلبم از همه ی ادمایی که فقط مدرکشون رو یدک میشن بالاتر و باشعورترم...

حرفی بیشتر از گفتن داشتم اما همون بهتر که شاید پی بردم اتفاق نیفتادن خیلی از چیزها به نفعمه...

حرف زیاده بخوام بنویسم حالا حالا میتونم از خیلی چیزا بنویسم اما خوندن دردهام شاید قلبم بدتر به درد بیاره...

ثبتش تا اینجا برای جلوی چشمم بودن تا مدتی کافیه...

شنبه پانزدهم مهر ۱۳۹۶ 8:43 فافا
سرکوب احساس...
ما را در سایت سرکوب احساس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aroosak-f86 بازدید : 195 تاريخ : جمعه 21 مهر 1396 ساعت: 21:10