در پیچ و خم اتفاقات زندگی...

همه ی ما تو هرسنی که باشیم یه سری اتفاقات پشت سر میزاریم و باهاشون مدارا میکنیم که تو اون زمان واسمون جزو سخت ترین و بیراهه ترین اتفاقاته.همه ی ما توی اون ماجراها  درس هایی میگیریم، تجربه هایی کسب میکنیم و گاهی کم میاریم تا تموم بشه. سنمون بیشتر میشه و بازهم این از این قبیل اتفاقات پیش میاد.

جوری که یه روز برمیگردی به چندسال پیشت یه نگاه میندازی و متوجه میشی واقعا همون اتفاقی که چندسال پیش واسش کلی اذیت شدی هیچ جایگاهی تو زندگیت نداره...

و در این بین یه سری از همین اتفاقات هستند که اوناروهم باید پشت سر بزاری...روزایی که با سختی میگذرونی..تموم میشه اوضاع به مرور بهتر میشه و همیشه تا سالها بعد میگی خداروشکر اون روزا تموم شد و الان اوضاع ارومه...

چندسال گذشته ازشون و تو یه جای زندگیت کارت پیش نمیره..یه چیزایی باید باشه که نیست و نمیتونی دیگه برای برگردوندن اونها تلاش کنی.غیرممکن هایی که هیچ وقت امکان ممکن شدنشون دیگه پیش نمیاد.

برای رخدادهایی که  پشت سر گذاشتی باید همچنان تاوان بدی..و روح و روانت زخمیه و اذیت میشی..

اما هرباری که کسی بهت یاداوریشون میکنه بازم میگی خداروشکر که اون روزا تموم شد اما هنوز تموم نشدن و فقط خودت اینو حس میکنی..ولی گفتنشون هم دردی دوا نمیکنه...

یا میگی اگه به فلان روز و فلان ساعت برمیگشتم نمیذاشتم چنین چیزی پیش بیاد از بقیه میخواستم تصمیم بهتری بگیرن،خودم تصمیم بهتری میگرفتم..

ولی به نظرم برگشتن به اون زمان چیزی رو درست نمیکنه چون ما همون ادمیم و با همون شخصیت و تو سنی که اون تصمیم گرفتیم درک و فهم بیشتری نداشتیم نسبت به اینده اون موضوع و حتی شاید انتخاب دیگه ای جز این نبوده..

و شاید هم واقعا کوتاهی کردیم و عجولانه تصمیم گرفتیم اما بازم راه برگشتی نیست..

انتخاب های ما هرچند کوچیک ممکنه در آینده تاثیراتی تو زندگیمون داشته باشه..باید سعی کنیم از یه سنی به بعد بهتر انتخاب کنیم،تصمیم بگیریم و قدم برداریم..

و اگر انتخاباتی بوده که مقصرش ما نبودیم و زندگیون تحت تاثیر قرار داده باید اونقدری تلاش کنیم و شخصیتمون قوی کنیم تا حرف برای گفتن داشته باشیم و اون نقصی که توی زندگیمون هست و مقصرش ما نیستیم به چشم نیاد..

ما باید زندگیمون و تموم اتفاقات خوب و بدش بپذیریم و راه خودمون بریم با ای کاش ها و برگشت به گذشته زمان حال رو هم از دست خواهیم داد..

زندگیتون پر از اتفاقات خوب.

دلنوشته.فافا 7تیر96

سرکوب احساس...