مرسی که هستی :دی

ساخت وبلاگ
پارسال وقتی این پست رو میزاشتم حالم خیلی بد بود..پشیمون بودم از گفتن حرفام... 

اما یک ساله گذشته از اون اتفاقا و دقیقا دوسال از اشنایی ما..تو این یک سال دوست جان بهم ثابت کرد با اشتباه ادما قضاوتشون نمیکنه،کنارشون میمونه و هیچ وقتم برخوردشو عوض نکرد باهام حتی اعتمادش بهم بیشتر شد.. 

درسته حرفایی زده شد ناراحتی هایی پیش اومد غرورش به خاطر من زیر سوال رفت تا یک ماه رابطه مون کم بود اما کنارم موند. 

یک سال داره میگذره و حالا تو سخت ترین شرایطی که واسم پیش اومده از فرسنگ ها فاصله از یه قاره دیگه هنوز دستمو نگه داشته و داره کمکم میکنه..هنوزم داره قدم قدم کنارم میاد...   

شب ها به خاطر من بیدار میمونه...و با دلداریهاش نمیزاره اب تو دلم تکون بخوره یا بخوام استرسی داشته باشم..

با اینکه فقط و فقط من میدونم خودش هنوز تو شرایط ایده آلش نیست و سرش خیلی خیلی شلوغه... 

و این بار چهارم پنجمه که تو شرایط سخت قدم به قدم غرهامو شنید و باهام داره میاد..پشتمو خالی نکرد و نذاشت ذره ای غصه بخورم،اجازه نداد دلم نا اروم بشه....

نو پ.ن پست پارسالم نوشتم یه روز ممکنه به این پست بخندم و منظورم خنده ی خوش نبود...حتی پیش بینی تموم شدن رابطه امون هم داشتم... حتی گفتم ممکنه خودمو سرزنش کنم اما نکردم...

یک سال گذشته من میخندم به اون پست اما با خوشحالی از ته دل حتی اشک شوقم میریزم به خاطر اینکه بهم ثابت شد تو این روزا یه ادم یه دوست با قلب بزرگ کنار خودم دارم که همیشه احترامم رو داشته داره و هیچ وقت قضاوتم نکرد توی این یک سال سرزنشم نکرد به روم نیاورد... 

و من دلم همیشه تنگ میشه که چندبار مکرر نرفتم به دیدنش و به خاطر اتفاقاتی که خودم حاضر نبودم خودمو ببخشم ازش دوری کردم...  

و دلم تنگ میشه به خاطر شبایی که زنگ میزد حالمو بپرسه و ده بار یک بار جواب میدادم چون همش توی ذهنم فکر میکردم فکرش راجع به من خیلی وقته عوض شده و منظور خوبی نداره نسبت به من... 

+تو این شبای عزیز برای شفای همه ی بیمارها دعا کنیم...و من به دعاتون این شب ها خیلی نیاز دارم برای سلامتی عزیزترین ادم زندگیم دعا کنید...

سرکوب احساس...
ما را در سایت سرکوب احساس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aroosak-f86 بازدید : 159 تاريخ : چهارشنبه 24 خرداد 1396 ساعت: 2:33