سرکوب احساس

متن مرتبط با «دوست» در سایت سرکوب احساس نوشته شده است

پنج شنبه ی دوست داشتنیم

  • ولی من فکر نمیکردم روزی که با عجله ای ترین حالت ممکن بیدار میشم تا برسم به قرار و کتابم از دوستم  بگیرم.روزی که جز مسواک و صورت شستن حتی رنگ کرم مرطوب کننده ندید پوستم:)) روزی که خیلی خوابم میومد تصمی, ...ادامه مطلب

  • اینده ای روشن در پیش داشته باشی ای دوست...

  • اشنایی من و "ر" توی دانشگاه به کلاس اقتصاد خرد و ریاضی یک ختم میشد.هم رشته ای نبودیم ولی خوب دروس پایه رو اکثرا باهم برخورد داشتیم.یه دختر خوب و اروم و سه سال از من بزرگتر بود چندسال دیر اومده بود دانشگاه.شاید تنها خاطره ی بیرون از دانشگاهی که باهم داشتیم اون روز توی سرمای دی ماه بود.حل المساعل اقتصاد اورد برسونه به دستم و بعدهم بریم کافی نت تحقیقش انجام بدیم.اون روز بعد از کارهامون به پیشنهاد من قرار شد بریم باهم ناهار بخوریم که تا فهمید ناهار از خونه هم دنبال منه گفت بریم توی پارک همین رو بخوریم حیف و میل نشه.خیلی سرمای وحشتناکی بود هنوزم یادم نرفته ولی خیلی خوش گذشت بهمون با اینکه با هر لقمه ای که میگرفتیم انگار یخ میزد قبل رسیدن به دهنمون:))از خیلی چیزا باهم حرف زدیم.بعدها بازهم زیاد توی دانشگاه برخورد داشتیم و گاهی پیش هم بودیم یه جورایی توی جریان یه سری از مسائل هم بودیم.چه درسی چه شخصی.تا اینکه یه مدت هی هر روز براش خوشحال و خوشحال تر میشدم وقتی بهم میگفت حس میکردم داره درست میره درست انتخاب کرده.حداقل اگه اونطور نبود حالش خوب بود اونقدر خوب که با قبل کلی تفاوت داشت.هزار بارم قرار شد بریم بیرون ولی هربار نشد نشد...یه روز دیدمش سالهای اخر گفت فائزه ازدواج کردم و چشمام برق برقی شد گفتم پس بالاخره اوکی شد بهم رسیدید؟گفت نه اون که تموم شد،سنتی ازدواج کردم...نمیتونم حال و روزمو ا, ...ادامه مطلب

  • دوست داشتنت رو توی پاییز دفن کردم...

  • از بار اولی که شاید حس دوست داشتن به کسی رو تجربه کردم شاید زمان خیلی زیادی بگذره کم سن و سال و بچه بودم اصلا دهنم بوی شیر میداد. اما هنوزم فراموش نکردم.اصلا به  قول معروف نمیشه فراموش کرد کم کم این چیزا فقط کم رنگ میشه توی زندگی.مشکلات عدیده ای میاد توی زندگیت که یادت میره و یهو اتفاقی یه روز یاد اون خاطرات میفتی. یادمه بعد از اون زمان هیچ وقت نتونستم از کسی خوشم بیاد نتونستم اگه کسی دوستم داشت قبولش کنم بیاد توی خلوتم... احساسات کسایی که دورم بودن به تمسخر میگرفتم و دید خوبی به هیچکس نداشتم.متنفر بودم متنفررر حالا که مینویسم یک سال و 16روز گذشته بازم خیلی زمان برد بعد یه شناخت طولانی پارسال توی این محدوده زمانی فهمیدم کجا گیر کردم... فهمیدم انگار کسی که مدت هاست روبرومه چقدر میتونه دوست داشتنی باشه. و این روزا دارم توی گوشه ی دنج خودم تحلیل میرم روزایی که نمیدونم ازشون چی میخوام،نمیتونم تمرکز کنم نمیتونم خوب باشم.. روزایی که بی هدف قدم میزنم و دوستشون ندارم... روزایی که فکر میکنم دارم تاوان تمسخر گرفتن احساسات کسایی که توی این مدت طولانی بهم نزدیک شدن و دستشون انداختم رو پس میدم... و حلالا باز منم و متنفررررر تر از همیشه...حالا که دارم به خودم میفهمونم که این از اون نبایدهاییه که قرار هم نیست بشه... تنهاییمو باید با اشتیاق بغل کنم و به خودم هدیه کنم.باید یاد بگیرم این منم که قرار, ...ادامه مطلب

  • روح پدر بزرگت شاد دوست جانم

  • faezeh: یاد تیرماه افتادم که تو شلوغی های تجریش بالاخره همو پیدا کردیم و رفتیم سمت خونشون کلی خندیدیم خبرای خوب بهم داد...ارومم کرد...عین خیالمون نبود داریم وسط افتاب قدم میزنیم... مهربونیای خودش و خانواده اش.یه روز پر از خاطرات خوش واسم ساختن... حالا ولی دیدن غمشون واسم سخته خیلب سخته.... دو روز گذشته نمیدونم چیکار کنم بتونم حالشو خوب کنم... حتی گفتم حالش بده بهش زنگ نزدم.... تو پی ام تسلیت دادم... بهترین رفیقمه و بهترین رفیقش نیسدم خودم میدونم... سه شنبه بیست و چهارم مرداد ۱۳۹۶ ❣ 14:42 ❣ فافا ❣ ,بزرگت,دوست,جانم ...ادامه مطلب

  • سلام زندگی جدید دوست نداشتنی....

  • با چیزایی که امشب شنیدم استرسم برای اینده پیش رو خیلی بیشتر شد... کاش میتونستم ذهنم رو خالی کنم این همه فکر داره از پا در میاره منو.کاش مسیری که دوست داشتم جز گرینه های پیشنهادی روی  میز بود و من میتونستم با ذوق انتخاب کنم و لذت ببرم و ارامش بگیرم از این انتخاب و اما حالا کاملا همه چیز برعکس شده و ب, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها